
کلاس بهار
تاریخ تولید : ۱۳۸۴ • Category: شعر, گروه سنی ب, گروه سنی جTagged as: محمدحسن حسینی
كتاب حاضر مجموعه شعرهايي است از دريچه نگاه كودكان، با زباني ساده و روان، همراه با نقاشيهاي زنده و زيبا.
كتاب حاضر مجموعه شعرهايي است از دريچه نگاه كودكان، با زباني ساده و روان، همراه با نقاشيهاي زنده و زيبا.
در كوهستاني بسيار دور، شهري بود كه هميشه تاريك بود، زيرا در آن كوهستان ديو سياهي زندگي ميكرد كه آفتاب را فقط براي خودش ميخواست. در آن شهر هروقت دختري به دنيا ميآمد همه مردم به خانه پدر و مادر آن دختر ميرفتند و به آنان تبريك ميگفتند. خيلي از مردم دليل اين رسم را نميدانستند، فقط بعضي از پيرمردها و پيرزنها به ياد داشتند كه از زبان پدر مادرهاي خود شينده بودند كه روزي در اين شهر دختري به دنيا ميآيد كه فقط او ميتواند شيشه عمر ديو سياه را بشكند و آفتاب و مردم شهر را نجات دهد. تا اينكه در دل يك شب مهتابي... . داستان حاضر نوشته نويسنده و شاعر افعاني محمدحسين محمدي، است كه داستانهايش را با گويشي فارسي متداول در افغانستان مينويسد. خواندن آثار اين نويسنده جوان گامي است در راهي كه ميتواند موجب آشنايي و همدلي بيشتر دو ملت دوست و برادر شود.
در روزگاران قديم در سرزميني دوردست، سلطان عادل و عاقلي حكومت ميكرد كه همه مردم او را دوست داشتند و نام او در همهجا بر سر زبانها بود. در سرزمين اين سلطان، دو مرد فقير با همسرانشان، فرزندانشان و... بالاي كوهي در همسايگي هم زندگي ميكردند. يك روز بين اين دو همسايه درستكار مشكلي پيش ميآيد كه براي حل آن به سلطان عادل و عاقل شكايت ميكنند. اما سلطان حكمي ميدهد كه همه مردم از شنيدن آن تعجب ميكنند و... داستان زيبا و آموزنده كتاب با نقاشيهاي بسيار زيبا و جذاب آن درس عبرتي است براي همه كساني كه عادت دارند درباره چيزهاي بيمعني كنجكاوي كنند.
همه ساحلنشينان پيرمرد چشمآبي را ميشناختند. از زماني كه پسركي خردسال بود او را ديده بودند كه هر صبح جمعه در كنار دریا مينشست و به دريا چشم ميدوخت. سالها بود كه ديگر هيچكس سراغي از قايقهاي كاغذي كه روزي پسرك به دريا فرستاده بود نميگرفت. اما آن صبح جمعه اتفاق عجيبي افتاد. داستان زيباي اميد، انتظار، استقامت و پيروزي، داستان هميشه زندگي است از ساحل به دريا و از دريا به ساحل. تصاوير كتاب بيان اين سفر پر از اميد و انتظار را به زيبايي تصور ميكند.
سنجاب كوچك و تنها جز بيبي سكينه و درخت كاجش هيچكس را نميشناخت. او هر روز ميشنيد كه بيبي سكينه در خانه كوچكش خداي بزرگ را صدا ميزند، ولي هيچوقت كسي جوابش را نميدهد. سنجاب كه بيبي را خيلي دوست داشت تصميم گرفت خودش برود و هرطور شده خدا را پيدا كند و به خانه بيبي بياورد. تصاوير زيباي كتاب نيز سفر سنجاب كوچولو را به زبان تصوير بيان ميكند.
سرزمين بزرگ و پهناور ما ايران، سرزمين چهار فصل، سرشار از زيباييها و ديدنيهاي طبيعي و بناهاي ارزشمند تاريخي در هر گوشه و كنار خود ميباشد. اگر شما هم علاقمند به ديدن اين همه زيبايي در شهرهاي مختلف ايران هستيد، اينبار با دارا و سارا همراه شويد و از سفر خود لذّت ببريد. مجموعۀ «سفرهاي دارا و سارا در ايران» همراه با نقاشيهاي زيبا و برجسته، ابتكار جديدي است در ارائه زيباييها و چشماندازهاي لذّتبخش از سراسر ايران؛ اينبار كرمان.
سرزمين بزرگ و پهناور ما ايران، سرزمين چهارفصل، سرشار از زيباييها و ديدنيهاي طبيعي و بناهاي ارزشمند تاريخي در هر گوشه و كنار خود ميباشد. اگر شما هم علاقمند به ديدن اين همه زيبايي در شهرهاي مختلف ايران هستيد، اينبار با دارا و سارا همراه شويد و از سفر خود لذت ببريد. مجموعۀ « سفرهاي دارا و سارا در ايران» ، همراه با نقاشيهاي زيبا و برجسته، ابتكار جديدي است در ارائه زيباييها و چشماندازهاي لذتبخش از سراسر ايران؛ اينبار، همدان.
كتاب حاضر مجموعه شعرهايي است از سرود باد پاييز، برف، كلاغ و گنجشك كوچك و... زبان شعرها ساده و روان است و نقاشيهاي زيبا در هر صفحه مجموعه را جالبتر و ديدنيتر كرده است.
تُن پيچ با بوق بوق و سر و صداي زيادي از ماشينهاي اينطرف و آنطرف خود و از خيابانها و چهارراهها ميگذشت و همه را پشت سر مي گذاشت. او عاشق تند رفتن و تند پيچيدن بود. همه مردم از سر و صداي زياد او ناراحت و عصباني بودند. پرندههاي جنگل از صداي بسيار بلند موتور او خاموش شدند. اما او باز هم تندتر و تندتر ميرفت تا سرانجام به يك كوه بلند رسيد و... تصاوير و نوشتههايي پيچپيچي اين ماشين را تا پاي كوه تعقيب ميكنند و آنجا... .
وقتي فيل كوچولو به جنگل آمد همه حيوانات جنگل ترسيدند و پنهان شدند، حتي شير و خرس و ببر و پلنگ، زيرا هيچ كدام از آنها پيش از آن فيل نديده بودند. اما پس از مدت كوتاهي، هر كدام از آنها تلاش ميكرد دوست صميمي فيل بشود. آيا فيل كوچولو توانست بهترين دوست خود را انتخاب كند؟