
اسب پرنده
تاریخ تولید : ۱۳۸۹ • Category: داستان, گروه سنی ج, گروه سنی دTagged as: یوسف قوجق
آن شب، اصطبل دل گیر بود. دل اسب چران گرفته بود. هوای تازه می خواست. کسی را می خواست که با او حرف بزند.
آن شب، اصطبل دل گیر بود. دل اسب چران گرفته بود. هوای تازه می خواست. کسی را می خواست که با او حرف بزند.
خیلی خوش اخلاق است آقای تابستان با بقچه سبزش برگشته او الان
اين سرگرمی از گروه سرگرميهای خلاق سازهای است. با قطعات اين سرگرمی بدون محدوديت و با تفكری خلاق، میتوان احجام متنوع ساده و پيچيده به وجود آورد...
این یک کتاب معمولی نیست؛ زیرا هر قصه آن دارای سه پایان است. در حقیقت این کتاب وسیله ای است برای بازی کردن...
در صبح یک روز قشنگ بهاری، شش بچه خرگوش به دنیا آمدند. خرگوش مادر بچه ها را لیسید و بوسید و به خرگوش پدر گفت:«هنوز چیزی توی دلم تکان می خورد گمانم همان بچه هفتمی باشد.»
جوها اهل هر جا که باشد، همیشه یک جور نیست. بعضی وقتها احمق و گاهی باهوش و داناست. گاهی براحتی گول می خورد و گاهی با زیرکی دیگران را فریب می دهد. همین ویژگی اوست که داستانهایش را جذاب و خواندنی کرده است. داستانی که در پایان هر کدام لبخند روی لبها جای میگیرد.
مترسک تمام شب بیدار بود و فکر می کرد که چرا حیاط خانه ی خانم بهار آن همه با حیاط خانه او فرق دارد.
اين كتاب شامل ۲۳ قطعه داستان و نثر ادبی، از اعضای مراكز آفرينشهای ادبی كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان است كه با موضوع مقاومت مردم غزه، انتشار يافته است.
استاد ”م” بچه ها را بیشتر از همه دوست دارد و از دانش خود فقط برای شاد کردن بچه ها استفاده می کند. او دستگاهی ساخته است که جاذبه زمین را کمتر یا کاملا بی اثر می کند. با این دستگاه، او برای شهربازی بچه ها نقشه ای در سر دارد.
زهره نگاهی به بی بی کرد و با صدای بلند پرسید:«راستی! بی بی چرا بعد از باران کرمها از خاک ریخته اند بیرون؟» بی بی پس از چند لحظه مکث گفت:«خوب آخر بی بی جان آب لانه هاشان را پر کرده.» زهره به یاد خانه هایی در گود افتاد. خانه هایی که بسیار پائین تر از سطح زمین بودند.