
زنبق های وحشی
تاریخ تولید : ۱۳۶۷ • Category: فیلم کوتاهTagged as: ابراهیم فروزش
روزبه و محمد با ديدن قايق هاي حلبي بچه هاي محله در كنار مرداب، تصميم مي گيرند با قوطي كبريت براي خودشان قايق بسازند.
روزبه و محمد با ديدن قايق هاي حلبي بچه هاي محله در كنار مرداب، تصميم مي گيرند با قوطي كبريت براي خودشان قايق بسازند.
گروهي از كودكان و نوجوانان از موزه اي بازديد مي كنند. به جاي گذشتن از كنار اشيا داخل موزه، آنها تلاش مي كنند با قدرت تخيل خود استفاده و اهميت اين اشيا را در فرهنگ و تمدن قديم تصور كنند
منصور دانش آموزي دروغگوست و سبب دروغگويي دوستش روشني نيز مي شود. در زنگ انشا موضوع انشا را توضيح مي دهد: "اگر فرد درستكاري دروغ گفت او را ببخشند و اگر دروغگويي دروغ گفت باور نكنند". روشني اعتراف مي كند كه مدير دروغ گفته است... .
علي درباره موضوع انشا كه آداب غذا خوردن است فكر مي كند. اما چيزي نمي تواند بنويسد. او به مدرسه مي رود و مي بيند كه بقيه بچه ها هم چيزي نتوانسته اند بنويسند. معلم براي آنها توضيح مي دهد كه او هم زماني چيزي از آداب غذا خوردن نمي دانسته تا اين كه با پيرمردي برخورد مي كند و او اين آداب را از او مي آموزد. معلم تمام آنچه را كه آموخته بود به بچه ها مي آموزد. اكنون علي و ديگر دانش آموزان مي توانند در اين باره بنويسند
در يك دوره خاص از كودكي، حس استقلال طلبي و تلاش براي انجام كارها بدون كمك ديگران به وجود مي آيد. اين فيلم درباره اين دوران است
احمد پسر بچه كر و لالي است كه دنيايش وابسته به برادر بزرگترش محمد است. محمد او را به مدرسه اي مخصوص كودكان كر و لال مي فرستد و احمد زبان مخصوص آنان را مي آموزد. معلم بارها از احمد مي خواهد كه صحبت كند اما او اين كار را نمي كند. محمد به جبهه رفته و شهيد مي شود. در صحنه پاياني، احمد به كنار جنازه برادر مي رود و با زبان اشاره از او مي خواهد كه با او صحبت كند
يعقوب، پسر بچه اي نه ساله روزگار سختي را در كارگاه كفاشي " اوسا مراد" مي گذراند. او نامه اي به پدربزرگ مي نويسد و از او مي خواهد كه به روستا بازگردد. بي خبر از اين حقيقت كه... .
زنگ تفريح به پايان مي رسد اما بچه ها به اندازه اي كه مي خواستند بازي نكرده اند. در كلاس معلم درباره مجموعه ها، اعضاي مجموعه ها و خواص مجموعه ها صحبت مي كند. افشاري كه دير به كلاس آمده، سر و صدا مي كند و براي ديگر دانش آموزان مزاحمت ايجاد مي كند. معلم او را از كلاس بيرون مي فرستد. حالا او در حياط است و معلم و بچه ها در كلاس. او از اين كه تنهاست پشيمان مي شود. معلم به او اجازه مي دهد كه به كلاس بازگردد. او آموخته است كه نمي تواند عضو دو مجموعه باشد
فيلمي آموزشي درباره نادر كه هميشه توسط خانواده تنبيه مي شود.
پدربزرگ هنگاميكه از صداهاي مزاحم آزرده مي شود، سمعكش را از گوش بيرون مي آورد تا آرامش داشته باشد. مشكل زماني آغاز مي شود كه نوه او از مدرسه برمي گردد و هر چه زنگ مي زند و پدربزرگ را صدا مي كند. او نمي شنود. بچه هاي مدرسه به كمك دختر مي آيند تا همه با هم پدربزرگ را صدا كنند... .