مادري پسرش را به خياطي مي آورد و براي او لباس جديدي سفارش مي دهد تا آن را در عروسي بپوشد. لباس جديد اندازه دو كارگري است كه در همسايگي مغازه خياطي كار مي كنند و دوست علي (شاگرد خياطي) هستند. هر دو از علي مي خواهند تا لباس را يك شب پيش از بردن آن براي مشتري به آنها امانت بدهد....

مادري پسر تنبل خود را براي كار كردن از خانه بيرون مي كند. پسر در گشت و گذارهايش در حاليكه در كنار نهري دراز كشيده است. متوجه گلهايي مي شود كه بر روي آب هستند. گل ها از باغي مي آيند كه دختري جوان در آنجا زنداني ديو است... .

كودكي توله سگي را به خانه مي برد و براي پنهان كردن آن از پدر. توله سگ را در پشت پرچيني كهنه و قديمي پنهان مي كند. تمام فكر كودك مشغول مسئله غذا دادن به توله سگ مي شود و در نتيجه به دليل كم شدن نمره هايش. پدر او را تنبيه مي كند. در همين احوال مادر توله سگ هم به دنبال توله اش مي گردد. عليرغم علاقه شديد كودك به حيوان. او ترجيح مي دهد كه توله را به مادرش بازگرداند.

دو برادر سفري از شمال به تهران دارند. در طول راه برادر كوچكتر سيم هاي برق را مي بيند که تا تهران امتداد دارد. در اين فيلم، چگونگي سيم كشي و برق رساني به يك لامپ آموزش داده مي شود.

پسري تركمن به اسبي كه خود پرورش داده خيلي وابسته است. يك دلال اسب مي خواهد كه اسب او را بخرد. پسر به اين شرط كه با اسب بماند و خود از آن مواظبت كند. فروش اسب را مي پذيرد. اسب و پسر به پايتخت آورده مي شوند و يك مسابقه بزرگ را مي برند. پسر تنهاست و براي همه كس حتي دختري كه سعي مي كند با او دوست شود. غريبه است. پسر نمي تواند دوري از خانواده و سرزمين خود را پيش از اين تاب بياورد و تصميم به بازگشت مي گيرد. در راه بازگشت به روستا، اسبش او را همراهي مي كند.

هفت تيرهاي جوبي قصه زندگي ساده بچه هاي ايستگاه قطاري است در شمال كه روزها را به بازي و مدرسه رفتن مي گذرانند و شبها با قصه هاي گرم و پركشش مادربزرگ به خواب مي روند تا اين كه تلويزيون به اين ايستگاه كوچك مي آيد.

نام اين پسر نادر است. نام اين پسر دارا است. دارا دوست نادر است... .

قاصدك از باد مي هراسد. قاصدك بچه ها را براي بازي به جنگل مي برد. اما بچه ها و قاصدك نمي دانند كه باران خواهد آمد.

بچه هاي محله اي به دو گروه تقسيم شده اند. بادبادكي قرار است به آسمان فرستاده شود. يك دسته با شادماني پرواز بادبادك را تماشا مي كنند. گروه ديگر تلاش مي كنند كه بادبادك را پايين بكشند. بادبادك خودش را از نخي كه به آن متصل است مي رهاند. اندوه ناشي از فرار بادبادك. اولين زمينه با هم بودن دو دسته را فراهم مي كند.

با نشان دادن اشيا متفاوت، رنگ هاي اصلي به كودكان آموزش داده مي شود. در اين منوال. پيام هاي كوتاه آموزشي كه مرتبط با رنگ ها هستند به مخاطب منتقل مي شود.