
نقل رستم و سهراب
تاریخ تولید : ۱۳۸۹ • Category: سینما و تئاتر, گروه سنی ه, گروه سنی دTagged as: عباس جهانگیریان
دو سپاه ایران و توران در جلگه ی دژ سپید، رو در روی هم می شوند. رستم، این سوی میدان، پهلوان نوجوان تور، آن سو...
دو سپاه ایران و توران در جلگه ی دژ سپید، رو در روی هم می شوند. رستم، این سوی میدان، پهلوان نوجوان تور، آن سو...
اين كتاب در واقع متن نمايشنامهاي است كه بارها توسط مؤلف و همكاران هنرمندشان در جاهاي مختلف به اجرا درآمده است و موضوع اصلي آن هم نمايش و تئاتر است كه براي بچههاي گروه سني د فراهم آمده است...
این کتاب نمایشنامه شازده کوچول است که بر اساس نوشته آنتوان دوسنت اگزوپری و بر اساس ترجمه محمد قاضی توسط منصور خلج ـبرای نمایش ـ بازخوانی شده است. شعرهای داخل متن نیز نیز سروده افسانه شعبان نژاد است. این نمایش شامل ۱۲ پرده می باشد.
قهرمان قصه ما حسنی بود. حسنی گنده و چاق، سرو چمن، غنچه دهن، گل پیراهن خوش قلب و خوب و مهربون، شیرین زبون، اما فقط یه عیب داشت. چه عیبی؟ حسنی قصه ما تنبل و بیعار بود. پرخور و بیکار بود. اما یه روز ...
يكي از مهمترين مراحل توليد يك فيلم سينمايي موفق، توليد يك فيلم نامه قوي است؛ فيلم نامهاي كه اجزاي آن در حركت از هر صحنه به صحنه ديگر برپايۀ پيوندي دروني به سوي ساختاري منسجم پيش روند و با بيان بصري بخشي از زندگي، زمينهاي براي درك بخشهاي ناگفته و ناديدۀ آن فراهم سازد. كتاب حاضر نمونهاي است از يك فيلم نامه موفق كه جدا از محتواي آن، كسب جوايز گوناگون داخلي و بينالمللي نيز گوياي ايدۀ ارزشمند، ساختار منسجم و موفقيت آن است.
گروه نمایش دوره گرد بی بی به دستور سلطان از نمایش و بازی درآوردن منع می شوند. اما آنها به فرمان سلطان گوش نمی کنند و ماجراها آغاز می شود، ماجراهایی که از دل قصه ها و افسانه ها در آمده و هر بار به رنگی و نقشی مخاطبان را شاد می سازد.
ماهی قرمز کوچولو همراه با دوستان فراوانش در رودخانه کوچکی زندگی میکرد. در این رودخانه ماهی مهاجمی هم بود که همیشه زندگی آنها را تهدید میکرد. ماهی قرمز کوچولو راهی برای فرار از آن رودخانه پیدا کرده و به دوستانش نشان میدهد، اما آنها نمیپذیرند و یکی یکی طعمة ماهی مهاجم میشوند. ماهی قرمز کوچولو تنها راه دریا را در پیش میگیرد و در آنجا زندگی پر از خطر و شگفتی و دوستیهای تازهاش را آغاز میکند.
مرتضی خان همه چیز داشت جز بچه، تا اینکه یک روز پیرمردی از راه میرسد و چهار تا سیب به زن مرتضیخان میدهد. او باید هر چهار سیب را کامل بخورد، اما... . و چنین است که بندانگشتی هم از راه میرسد. این نمایش نامه یک بار در سال ۱۳۷۱ با تکنیک «میلهای» و یک بار در سال ۱۳۷۶ و با عنوان «کی میتونه با دیو بجنگه» با تکنیک «بن راکو و فکزن» اجرا شده است.
خرگوش زبر و زرنگ، میپره روي تپهها، با او دو پا رد ميشه از رودخونهها، اما يه روز دور ميشه از مامان و بابا، شروع ميشه ماجرا. خرگوشه به يك خارپشت ميرسد و به كمك او ماجراها را پشت سر ميگذارد و حتی از چنگ گرگ نيز فرار ميكند، اما چگونه؟ به وسيله عصای كارگشا! اين نمايش نامه در سال ۱۳۶۳ با تكنيك ميلهای و در سال ۱۳۷۵ با تكنيك سايهای در مرکز تئاتر و تئاترعروسکی اجرا شده است.
خرس كه از خواب زمستونه پا شد، ديد كه جنگل خراب شده، به جاي اون يه كارخونه برپا شده، خرسه كه چارهاي نداشت، براي اينكه زنده بمونه، تو كارخونه يه كار گرفت، كارگر شد و غذا گرفت، اما خرسه عسل ميخواست، درخت و جاي سبز ميخواست، يه سال كه موند و خسته شد از آدما دلخسته شد، به كوه و دشت پناه برد، اما تو اون زمستون، تو باد و برف و بارون، نخوابيد و موند بيدار، تا وقتي كه شد بهار، ديگه نباشه برده، بلكه آزاد بگرده، باشه هميشه هشيار.