Posts Tagged ‘حمید رضا شاه آبادی فراهانی’

امام آمد – از مجموعه روزهای خدا

• تولید شده در سال ۱۳۷۸ • Category: داستان, گروه سنی د

كتاب روزشمار اواخر رژيم شاه و نخست وزيري شاپور بختيار و حوادث و وقايعي است كه آمدن امام به ايران را، به رغم خطرات و تهديدات موجود، تسريع كرد. كيلومترها دورتر از خاك ايران، يعني در دهكده نوفل لوشاتو در حومه پاريس، صدها خبرنگار جمع شده اند تا آخرين خبرها را درباره بازگشت امام خميني(ره) به ميهن خود به سراسر جهان مخابره كنند. عده اي هنوز سفر امام را به ايران صلاح نمي دانند، اما امام تصميم خود را گرفته است و سرانجام در روز دوازدهم بهمن ماه … .




شاه رفت – از مجموعه روزهای خدا

• تولید شده در سال ۱۳۷۸ • Category: داستان, گروه سنی د

در بعد از ظهر پانزدهم آبان، مردم ايران بر صفحه تلويزيون دولتي كشور تصوير غمزده شاه را ديدند كه با لحني شكست خورده به مردم قول مي داد كه ديگر اشتباهات گذشته را تكرار نكند. اما پيام عذرخواهانه او براي مردم نشانه نزديك شدن پيروزي نهايي بود. كتاب، گزارش مشروح واقعه ٢٦ دي ماه ١٣٥٧ و خروج شاه از كشور است، به همراه بازتاب آن در روزنامه ها و در ميان مردم.




نیمکتهای پاییزی – از مجموعه روزهای خدا

• تولید شده در سال ۱۳۷۸ • Category: داستان, گروه سنی د

امروز سيزدهم آبان، دانشگاه تهران محل تجمع مردمي است كه پاييز پر ماجراي ١٣٥٧ را پشت سر مي گذارند. دانشگاه همان دانشگاه است، اما رهگذران، همان آدمهاي قبل نيستند. اينان نگاهي تازه يافته اند و همه چيز را خوب مي بينند؛ گوشهاي شنوايي يافته اند كه صداي خش خش خرد شدن برگهاي زندگي رژيم شاه را مي شنوند. كتاب، گزارش مشروح مراسم سيزده آبان سال ١٣٥٧ است كه به خاك و خون كشيده مي شود، به همراه پيام امام خميني(ره) به ملت شريف ايران به دنبال آن.




باران و تابستان

• تولید شده در سال ۱۳۷۵ • Category: داستان, گروه سنی د

پسرك و خواهر كوچكش هر سال به ياد پدر گلدان شمعداني خريده و به آن آب مي دادند. اما پدري كه به سفر رفته بود برنمي گشت. سالها از پي هم مي گذشت و مادر از دست سئوالهاي پسرك كلافه شده بود ... . سرانجام، پسرك به مغازه آقا رسول راه مي يابد، مغازه اي در ميدان شهدا (ژاله)، و آقا رسول كه دوست پدرش بود ماجراي ناپديد شدن پدرش را براي او بازگو مي كند و ساعت مچي پدرش را كه از سالها پيش نزد وي مانده بود، به پسرك مي دهد.