
لولوی قشنگ من
• تولید شده در سال ۱۳۸۷ • Category: داستانلولو کفت:«کاش می توانستم از آن بالا، از نوک آن کوه، به دنیا نگاه کنم. حتماً از آن بالا خیلی چیزها پیداست.» بزی همانطور که گوش می داد، دسته ای گندم سبز را خورد. لولو چپ چپ به او نگاه کرد. بزی دیگر نخورد و گفت:«من تو را به آرزویت می رسانم! لولو جان بپر پشتم تا برویم. کسی چه می داند؛ شاید علفهای آن بالا شیرین تر هم باشد.»