Posts Tagged ‘سرور کتبی’

این همه تَلَق و مَلَق

• تولید شده در سال ۱۳۸۸ • Category: داستان, گروه سنی ب, گروه سنی الف

اهل بازار که جلو دکان صف می کشیدند، درخت می گفت:«اَه اَه با این همه شلوغ و شلغ... سرمو کجا بذارم؟» درخت غر میزد و بزی آش می فروخت و همه آش می خوردند؛ اما یک شب...




بنگ! بنگ!(ترکی- آذری)

• تولید شده در سال ۱۳۸۷ • Category: داستان

یک فیل کوچک که در جنگل زندگی می کرد یک روز صبح ناگهان صدای بنگ، بنگ یک تفنگ را می شنود و متوجه می شود که یک شکارچی برای شکار او آمده است. او بسرعت فرار می کند و به آغوش شب، خواب یک دختر کوچک، قصه یک پیرزن پناه می برد، اما سرانجام …




آسیاب، بچرخ!

• تولید شده در سال ۱۳۸۷ • Category: داستان

یک آسیاب بادی بود که باد هر روز می آمد و یک چرخ و دو چرخ و نیم چرخی به آن می داد آسیاب هم می خندید و تند و تند گندمها را آرد می کرد اما یک روز آسیاب هر چه منتظر ماند از باد خبری نشد...




دریا، دریا

• تولید شده در سال ۱۳۸۵ • Category: علمی, گروه سنی د

دريا سرشار از غذا، انرژي، زيبايي‌ها و پديده‌هاي شگفت‌انگيز است. دريا هرچه دارد به انسان مي‌بخشد؛ اما آيا انسان با دريا مهربان بوده است؟ آشنايي با دريا و دنياي زنده و زيباي زير آن به انسان‌ها كمك مي‌كند تا در برابر نابودي حيات دريايي به شكل‌هاي گوناگون به پا خيزند و چاره‌اي بيندیشند؛ چرا كه هرگونه آسيبي به دريا و تخريب آن مستقيماً زندگي انسان را با خطرهاي جدي روبه‌رو مي‌سازد. نویسنده كوشيده است تا با تركيب هنرمندانه داستان و واقعيت، همراه با تصاوير و نقاشي‌هاي گويا و زيبا، خواننده را بر سفره دريا بنشاند و او را در زندگي و مرگ دريا شريك سازد.




پله بازی

• تولید شده در سال ۱۳۸۳ • Category: داستان, گروه سنی الف

تاحالا پله بازي كرده ايد؟ يك روز از پدر و مادر و خواهرم خواستم كه به حياط بيايند و روي پله هاي حياط بازي كنيم. وقتي هركدام از ما روي پله نشستيم و شبيه يك قطار پله پله شده بوديم ناگهان گربه خانه هم آمد و گفت :"ميو!" يعني. من هم مي خوام بازي كنم!. اما پله ها تمام شده بود. با اين حال پدرم فكري كرد و گفت:... . در اين مجموعه، داستان فوق به همراه چند داستان ديگر به زبان ساده براي سرگرمي كودكان نوشته شده است.




بنگ! بنگ!

• تولید شده در سال ۱۳۸۱ • Category: داستان, گروه سنی ب

يک فيل کوچک که در جنگل زندگي مي کرد يک روز صبح ناگهان صداي بنگ، بنگ يک تفنگ را مي شنود و متوجه مي شود که يک شکارچي براي شکار او آمده است. او بسرعت فرار مي کند و به آغوش شب، خواب يک دختر کوچک، قصه يک پيرزن پناه مي برد، اما سرانجام ...




اکسیژن و همبازیهایش

• تولید شده در سال ۱۳۷۸ • Category: داستان, گروه سنی ج

دو تا اُ آنقدر كوچك بودند كه با ميكروسكوپ هم ديده نمي شدند. آنها خيلي سبك بودند و باد به آساني آنها را بالا مي برد. آنها از لابه لاي ابرها مي گذشتند و وقتي باران مي باريد، قطره هاي باران را مي گرفتند و پايين مي آمدند. بعد دوتايي مي پريدند توي رودخانه و شنا مي كردند، اما خيلي مواظب بودند كه ماهيها آنها را نخورند. كتاب با طرح داستانهاي زيبا به آموزش مفاهيم بعضي عناصر و اتمها مي پردازد و به كمك عكسهاي زيبا، كودكان را به دنياي اسرار آميز آنها مي برد.