
حرف آباد
• تولید شده در سال ۱۳۸۹ • Category: داستان, گروه سنی بنوشته که دیگر ناامید شده بود با چشم های گریان به قد و بالای نقطه ها نگاهی کرد و گفت:«نه ... دیگر کار من تمام شده و از شما هم کاری بر نمی آید.»
نوشته که دیگر ناامید شده بود با چشم های گریان به قد و بالای نقطه ها نگاهی کرد و گفت:«نه ... دیگر کار من تمام شده و از شما هم کاری بر نمی آید.»
قورقورک که بچه قورباغه زرنگي بود هر روز با قورقوري مسابقه شنا مي داد. اما امروز تصميم گرفته بودند براي مسابقه تا علفزار آن طرف رودخانه شنا کنند، يعني جايي که به قول پدر و مادرهايشان محل زندگي قورباغه هاي بدجنس بود. بالاخره، کنجکاوي آنها را به علفزار آن طرف رودخانه کشاند كه ناگهان ...