
ماجراهای بهلول
• تولید شده در سال ۱۳۷۹ • Category: داستان, طنز, گروه سنی جيك روز صبح زود، مردم متوجه مي شوند كه شيخ و عالم شهر، سوار بر يك تكه چوب، در كوچه ها مي دود و فرياد مي زند: "دور شويد! اسب من لگد مي زند!" يكي مي گفت: " حال كه هارون الرشيد قصد كشتن امام هفتم موسي بن جعفر(ع) را دارد و مي خواهد براي ريختن خون او از علماي شهر فتوا بگيرد، وهب بن عمرو كه از خويشان هارون است خود را به ديوانگي زده است تا از او فتوا نخواهند." بدين ترتيب، بهلول ديوانه و ماجراهاي خنده دار او خلق مي شود.