Posts Tagged ‘نورا حق‌پرست’

ماجرای شیری که غمگین بود

• تولید شده در سال ۱۳۸۷ • Category: داستان, گروه سنی الف

شيركوچولو از خواب كه بيدار شد غمگين بود، اما نمي‌دانست براي چي؟ در جنگل به راه افتاد تا چيزي پيدا كند و خوشحال شود. چندتا از حيوانات جنگل هم با او همراه شدند تا به او كمك كنند. آنها چيزي پيدا نكردند، اما خيلي خوشحال شدند. مي‌دانيد چگونه؟ اگر مي‌خواهيد بدانيد، به جنگل زيباي شيركوچولو و دوستانش برويد و با آنها همراه شويد.




مثل آینه (از مجموعه نگران پروانه‌ها)

• تولید شده در سال ۱۳۸۵ • Category: داستان, گروه سنی ه, گروه سنی د, مذهبی

پس از وحي الهي، اساسي‌ترين بخش رسالت پيامبران، چگونگي زندگي و عمل و رفتار آنها با مردم بوده است كه دانه‌هاي مهر و اعتماد و انديشه را در قالب و ذهن انسان‌ها مي‌كاشته و با آموزش‌هاي كلامي و عملي آنها را بارور مي‌ساخته‌اند. كتاب حاضر از مجموعۀ «نگران پروانه‌ها» آينه‌اي است که گوشه‌هايي از زندگي رسول گرامي را در قالب قصه‌هايي شيرين بازتاب داده و نگاه و انديشه آنان را والايي مي‌بخشد.




باغچۀ بره کوچولو

• تولید شده در سال ۱۳۸۵ • Category: داستان, گروه سنی ب, گروه سنی الف

وقتي بهار فرا مي‌رسد، بره كوچولو در روياي نويسنده به استقبال بهار ‌رفته و تصميم مي‌گيرد جشن بزرگي به مناسبت آمدن بهار برپا كند. حيوانات مختلف كه خبر برپايي جشن را مي‌شنوند همگي به سوي دشت وسيع محل برگزاري جشن حركت مي‌كنند و در آنجا... در اين كتاب بره كوچولو روياي نويسنده را بر فرشي به وسعت دشت تصوير مي‌كند.




کوه جواهر

• تولید شده در سال ۱۳۸۱ • Category: داستان, گروه سنی ج, گروه سنی د

کتاب داستان کودک فقيري است که در يک ذغال فروشي بسختي کار مي کند ولي همواره درفکر آن است تا در جواهر فروشي زيبا و تميزي که در بازار است مشغول کار شود. روزي بالاخره اين اتفاق مي افتد و او شاگرد جواهر فروشي مي شود. او با خوشحالي به کار جديد خود ادامه مي دهد تا اينکه يك روز جواهر فروش او را به سفري عجيب مي برد... . اين داستان از يک طرف حرص و طمع آدمي و از طرف ديگر درستکاري و مهرباني او را به همراه تصاويري زيبا نشان مي دهد.




یکی کم است

• تولید شده در سال ۱۳۸۱ • Category: داستان, گروه سنی ب, گروه سنی ج

اين کتاب داستان پسرک تنبل و طماعي است که هرروز مرغ خود را به خانه يکي از همسايه ها مي اندازد و غروب که براي بردن آن مي رود، چند تخم مرغ از آنان طلب کرده و مي گويد که مرغ او روزي چند تخم مي گذارد. او با جمع کردن تخم مرغها به فکر فروش آنها و در آرزوي خريدن خانه اي بزرگ است که يک روز ... .




بهادر

• تولید شده در سال ۱۳۸۱ • Category: داستان, گروه سنی ب, گروه سنی ج

درشهر کوچکي در زير زمين گروهي از موشها زندگي مي کردند که هر روز با تلاش زياد کار کرده و غذا فراهم مي کردند اما مجبور بودند بيشتر آن را به موش حاکم زورگوي خود تحويل دهند. هر موشي که از دستور حاکم و سربازان او سرپيچي مي کرد به سياهچال قصر حاکم مي افتاد تا خوراک گربه اي شود که در آنجا بود. تا اينکه يک روز، بهادر که موش کوچکي بود ...




دخترک و باران

• تولید شده در سال ۱۳۸۱ • Category: داستان, گروه سنی ب, گروه سنی ج

يک روز دخترک کوچک داستان ما که با پدر و مادرش در کنار جنگل زندگي مي کرد سبد کوچکش را برداشت تا با اجازه پدر و مادرش به خانه مادربزرگ خود درآن طرف جنگل برود. او فکر کرد که از ميوه هاي جنگلي هديه اي براي مادربزرگ خود ببرد. پس از پر کردن سبد خود از توت فرنگي هاي وحشي، دخترک همراه حيوانات که پشت سر او راه افتاده بودند به طرف خانه مادربزرگش راه افتاد که ناگهان هوا طوفاني شد و باران شديدي درگرفت و ... .




یک باغچه پر از نیلوفر(یادهای کودکی٣)

• تولید شده در سال ۱۳۷۷ • Category: داستان, گروه سنی ج

چند روز به عيد باقي نمانده بود كه مادر تصميم مي گيرد با پولي كه پدر به او داده است بچه ها را براي خريد كفش و لباس عيد به بازار ببرد. آنها مغازه هاي مختلف را سر مي زنند و در يك مغازه لباسهاي مناسب براي بچه ها پيدا مي شود، اما هنگام دادن پول لباسها، مادر متوجه مي شود كه كيف پولش را گم كرده است. اين داستان به همراه داستان ديگري از پدربزرگ خانواده آورده شده و نقاشيهاي زيباي كتاب نيز داستانها را خواندني تر كرده است.




زمستان سبز

• تولید شده در سال ۱۳۷۶ • Category: داستان, گروه سنی د

"زمستان سبز" قصه آن روزهاي خوب است، روزهاي سال پنجاه و هفت، روزهايي با موضوعها و ماجراهاي غريب و تازه، روزهايي با حادثه هايي شگفت و تلخ و شيرين براي همه مردم کشور و بلکه همه دنيا. در آن روزها که روزهايي خدايي بود، ميليونها دست در هم گره خورد و حنجره ها يکصدا سرود همبستگي خواندند. در آن روزها، نور خدا راه مردم را روشن کرد و آن را از زمستان خشک و سرد به زمستان سبز و انفجار نور رساند.




مهمان (یادهای کودکی ٢)

• تولید شده در سال ۱۳۷۶ • Category: داستان, گروه سنی ج

دخترک با پولهاي توي قلک و عيديهايش بالاخره پدر و مادرش را راضي کرد که چند جوجه زرد و کوچولو برايش بخرند. بعد از چند ماه جوجه ها بزرگ شده و تبديل به مرغ و خروسهاي چاق و چله اي شدند. يک روز مهمانهاي عزيزي به خانه آمدند و قرار شد که مرغ و خروسهاي او را غذاي مهمانها کنند، اما دخترک به باغچه رفت و ... . کتاب به همراه تصاويري زيبا، مجموعه چند داستان است از دوران کودکيها.