
یک تکه خاک خوب خدا
• تولید شده در سال ۱۳۸۲ • Category: داستان, گروه سنی ججزيره كوچك و دورافتاده اي بود در قلب اقيانوس كه هيچ كس از آن خبر نداشت. بر روي اين جزيره خشك و خالي، نه گياهي مي روييد و نه جانوري زندگي مي كرد. جزيره بيشتر وقتها از تنهايي خود افسرده بود تا اينكه يك روز ماهي كوچكي نيمه جان بر حاشيه جزيره افتاد و پس از اينكه جزيره دوباره او را به دريا انداخت و نجات داد، ماهي كوچك با او شروع به حرف زدن كرد و جزيره را از تنهايي درآورد. آنچه ماهي به جزيره مي گفت او را با دنياي ناشناخته آشنا مي ساخت و شوق و آرزوي او را بيشتر مي كرد، تا اينكه ... . تصاوير متناسب و زيبا، داستان ساده جزيره و آرزوهاي سبزش را زيباتر كرده است.